امروز سومین روز است که جشنواره قصه گویی در شهر ما برگزار می شود من و بابایی هم تصمیم گرفتیم گل پسر و با خواهرش به این جشنواره ببریم . گل پسرمون از وقتی وارد مجتمع شدیم به همه سالنهای اونجا سرک کشید و یکجا بند نبود بعدش هم کلی خوردنی با بابایی رفتند و خریدند و مشغول خوردن اونها شد ولی آبجی ثنا به قصه ها خوب گوش کرد و لذت برد...... اینهم گل پسرمون کنار روباه قصه " زاغ و روباه" بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید اینجا گل پسرمون دنبال دستهای عروسک دارا بود تا باهاش دست بده و عکس بندازه ...